حالا نوبت انقلابیهاست /حجتالإسلام والمسلمین علیرضا پناهیان
حجتالإسلام علیرضا پناهیان سال گذشته در مراسم افتتاحیه دومین جشنواره مردمی فیلم عمار، درباره هنر انقلاب صحبت کرد. اگرچه یک سال گذشته، هنوز هم آن حرفها موضوعیت دارد. متن کامل این سخنرانی پیشروی شماست.
وقتی در دوران نوجوانی میشنیدم کسی نویسنده است، از خودم میپرسیدم آیا عنوان «نویسندگی» میتواند او را معرفی کند؟ کسی که بخواهد نویسنده باشد، حتماً باید حرفی برای گفتن داشته باشد. بعد از خودم میپرسیدم او چه حرفی برای زدن دارد که آن را مینویسد؟ اگر موضوع حرفهای او اعلام شود، شخصیت او بهتر مشخص میشود. مثلاً او تاریخ را مطالعه کرده، پس تاریخی مینویسد؛ یا کسی است که مباحث عرفانی را مطالعه کرده، پس عرفانی مینویسد؛ یا فلسفه مطالعه کرده، پس فیلسوفانه مینویسد. بعد برای خودم میگفتم اگر چنین افرادی را با دارایی اصلیشان که با نویسندگی تجلی پیدا میکند معرفی میکردند، ما بهتر با آنها آشنا میشدیم. این حرف از دوران نوجوانی در دل من ماند. بعدها با حرفههای دیگری که تبدیل به عنوان افراد میشد، مواجه شدیم. مثلاً میگفتند فلانی فیلمساز است. این هم مانند همان نویسندگی، عنوان مبهمی است. باز انسان میتواند این سؤال را بپرسد که او وقتی فیلم میسازد، در فیلمش چه چیزی را میگوید و به چه موضوعی میپردازد؟ اگر در آن موضوع توانایی دارد، بهتر است به آن توانایی معرفی شود. مثلاً اگر یک عارف است یا یک تاریخدان، باید بگوییم فیلم عرفانی یا تاریخی میسازد.
آوینی اول یک انقلابی است، و بعد یک فیلمساز
واقعیت این است که اگر کسی حرفی برای زدن نداشته باشد و بعد فیلمساز و یا به هر شکلی اهل رسانه شود یا سخنور و نویسنده شود، طبیعتاً در مقام تولید اثر دچار ابهام و اشکالات اساسی خواهد شد. اگر به خاطر اینکه مهارت دارد، برود حرفی را سرهم کند و بیاورد، اشکالاتی پدید میآید. یکی از آن اشکالات این است که کار پرمغزی ارائه نخواهد کرد و هر موضوعی را به جای اینکه تجلی بدهد و شکوفا کند، تخریب خواهد کرد. لذا پیش از اینکه هرکسی نویسنده یا فیلمساز یا یکی از اهالی رسانه باشد، باید مشخص کند که چه تفکری دارد، چه حرفی برای گفتن دارد و چه انگیزهای برای گفتن این حرف دارد. بعد از آن است که باید فیلم را به خدمت بگیرد. هیچکس نمیتواند بگوید که شهید آوینی پیش از اینکه یک انقلابی باشد، یک فیلمساز است. چون ایشان یک عنصر انقلابی و جهادی بود؛ او یک بسیجی بود که حرفهایی برای گفتن داشت. این حرفها را گاهی مینوشت و گاهی به تصویر میکشید. همۀ کسانی که میخواهند وارد یکی از حرفههای رسانهای شوند، ابتدا باید جایگاه فکری و اندیشهای خودشان و همچنین انگیزهشان را از گفتن حرفی که دارند، مشخص کنند و بعد از این حرفه استفاده کنند. اما جهان بیرونی ما جهان وارونهای است و اینگونه نگاه نمیکند.
اصلاً مؤمن نمیتواند ساکت بنشیند
به نظر بنده این جشنواره، نوبت را به کسانی داده که حرفهای عمّارگونه برای گفتن دارند و میخواهند با استفاده از این ابزار رسانهای آن حرف را بگویند. هرکسی انقلابی است و جوشش انقلابی، انگیزهای را در او ایجاد کرده، حالا نوبت اوست که حرف بزند؛ هرکسی مصداق این سخن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است که «نصیحت، غریزۀ مؤمن است»، حالا نوبت اوست که حرف بزند.
مؤمن «غریزی» به تبلیغ میپردازد، نه اینکه احساس وظیفه کند. اصلاً مؤمن نمیتواند ساکت بنشیند و حرفش را نزند. اگر کسی که گفتن حرف درست برای او جنبۀ غریزی پیدا کرده، نزدیک رسانه شود، این ابزار را به خدمت خواهد گرفت؛ البته هنرمندانهتر از کسانی که حرفی برای گفتن ندارند و ابتدا میخواهند با ابزار رسانه آشنا شوند.
حرف تازۀ جمهوری اسلامی چیست؟
مقام معظم رهبری در دیداری با جمع سفرای کشور، مطالبی را فرمودند که شبیه همان فرمایشات حضرت امام است که در وصیتنامهشان نوشتند و در دوران حیاتشان هم مکرر به سفرای جمهوری اسلامی میفرمودند. و آن اینکه «حرف تازۀ جمهوری اسلامی ایران را به مردم جهان برسانید». مخاطب اصلی این سخن رسانهها هستند. حرف تازۀ ما چیست؟ متأسفانه این حرف تازه توسط بسیاری از افراد که انتظار میرود درک کرده باشند، درک نشده است. کسی که این حرف تازه را درک کند، باید انگیزه پیدا کند برای گفتن. بعد از اینکه انگیزه پیدا کرد، باید این انگیزه تبدیل به یک غریزه شود. وگرنه او و هنرش در دل تاریک تاریخ غرق خواهند شد؛ او و همۀ آثار وجودیاش، او و همۀ اسلاف و اذنابش در تاریخ دفن خواهند شد.
ابراز تنفّری مقدس
پیش از اینکه کسی بخواهد سخنران، نویسنده یا فیلمساز بشود یا هر توانایی و مهارتی را به دست بیاورد و بخواهد به کار بگیرد، باید ببیند چه حرفی برای گفتن دارد. حرف تازۀ جمهوری اسلامی برای مردم جهان چیست؟ چه کسانی این حرف را درک کردهاند و دردمندِ آن شدهاند؟ و آنها وقتی به ابزار رسانه نزدیک شوند، چگونه رسانه را به استخدام درخواهند آورد؟ این سؤالی است که هرکسی باید آن را بیمهابا از خودش بپرسد. آیا حرفی که برای گفتن داری، همان حرف تازهای است که جمهوری اسلامی ایران و انقلاب ما به میدان آورده است یا همان حرفهای پوسیده، سطحی و مشمئزکنندهای است که تهوّع آن توسط بسیاری از عناصر سطحی و حیوانصفت، دنیا را فرا گرفته است؟ کار به جایی رسیده که انسان علاقهمند است ابراز تنفّر و بیزاری کند از کسانی که حرفی برای گفتن ندارند، اما از این ابزار استفاده میکنند؛ و از کسانی که حرفی که برای گفتن دارند، اما حرفشان تکرار تهوّع پوسیدۀ تمدن غرب است. کار به اینجا رسیده که انسان میخواهد ابراز تنفر کند، نه اینکه صرفاً به آنها امتیاز ندهد؛ یعنی تنفّر مقدس از کسانی که یا حرفی برای گفتن ندارند و در عرصۀ رسانه حاضر میشوند، یا اینکه حرفشان، تکرار سخنان پیشینیانی است که به رذالتها میپرداختند.
حرف تازۀ ما یک چیز است؛ «ولایت فقیه»
امروز حرف برای زدن بسیار است. همان حرف تازۀ جمهوری اسلامی ایران، تمام فضای فکری و روحی همۀ مردم را در سراسر جهان پر خواهد کرد؛ اما کسی نیست که این حرف را بر زبان جاری کند؛ هرکسی به بهانهای. گوهر مرکزی حرف تازۀ جمهوری اسلامی، یک کلمه بیشتر نیست و آن «ولایت فقیه» است. حرف تازۀ جمهوری اسلامی نه عدالت است و نه معنویت، نه اسلام است و نه تشیّع، نه انسانیت است و نه قرآن کریم، نه خداست و نه پیغمبر، نه امامت است و نه هیچیک از مفاهیم دینی از قبیل اخلاق و عرفان و هرنوع کلمۀ مقدس دیگر. حرف تازۀ جمهوری اسلامی این است که تنها با ولایت فقیه در یک جامعه، تمام این حرفهای خوب تحقّقیافتنی و اجراشدنی و تجلّییافتنی است. بدون ولایت فقیه، تمام این سخنان و مفاهیم را میشود تحریف کرد. بدون ولایت فقیه، هیچ سخن حقی اجراشدنی نیست و هیچ آرزوی زیبایی تحقّقیافتنی نیست.
آماری گرفتهاند از وصیتنامههای شهدا؛ شهدایی که وصیتنامهشان را در زمانی مینوشتند که به اوج لطافت روحی و بصیرت میرسیدند. بهطور متوسط در هر وصیتنامهای چهار بار از ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) و کربلا و عاشورا سخن گفته شده که این طبیعی است؛ چرا که آنها رو به کربلا میجنگیدند و پشت سرشان، تاریخ ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) را داشتند. بعد دیدند بهطور متوسط هر شهیدی چهار مرتبه بر پیروی از ولایت فقیه تأکید کرده است. چند هنرمند در کشور ما هست که ربط بین ابا عبدالله الحسین(علیهالسلام) و ولایت فقیه را بهخوبی فهمیده باشد و میزان اهمیت این دو مفهوم را در این تناسبِ مساوی درک کرده باشد؟
اگر ما میگوییم جامعۀ مهدوی، جامعهای است که میخواهد همۀ خوبیها را محقّق کند، جامعۀ ولایت فقیه هم جامعهای است که مقدمهساز آن جامعه خواهد بود. ما در مورد جامعۀ مهدوی یک کلمه میگوییم و آن اینکه امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نه عدالت میآورد، نه امنیت میآورد، نه برکت میآورد، نه محبت میآورد، نه عقلانیت را رشد میدهد، نه صلح میآورد. امام زمان(علیهالسلام) ولایت را مستقر میکند و همۀ آنچه گفته شد، ثمرۀ تحقّق ولایت است. بدون تحقق ولایت امام زمان(علیهالسلام)، هیچیک از آن نعمتها قابل تحقق نیست. عقلانیت در اثر تحقق ولایت او رشد پیدا میکند و همۀ مواهب دیگر نیز به همین صورت است. همچون جامعۀ امام زمان(علیهالسلام) که بدون ولایت او هیچ مفهوم خوبی تحقق و تجلی و تثبیت نخواهد یافت، در جامعۀ مقدمهساز هم هیچ مفهوم خوبی در جهت مقدمهسازی، بدون تحقق مفهوم ولایت فقیه تثبیت پیدا نمیکند.
و نکتۀ آخر؛ ای کاش ما هم مانند صهیونیستها که نسبت به فاسد کردن عالم غیرت دارند، نسبت به آباد کردن عالم غیرت داشتیم و از راه آن وارد میشدیم. آنها بر موازین خودشان اصرار دارند و تمام ابزارها را به استخدام درآوردهاند تا مفاهیم مورد نظرشان را در جان همه بنشانند. کاش ما به تفریحات نمیرفتیم، به گفتن حرف اضافه نمیپرداختیم و به همین روشی که در جشنوارۀ عمار به کار گرفته شده، به گفتن حرف اصلی جمهوری اسلامی میپرداختیم.